صحبت های زیبا و عالمانه آیت الله حائری شیرازی، پیرامون، هدف از طلبه شدن، توصیه به طلاب، آسیب هایی که طلبه های امروزی با آن مواجه هستند؟
این مطلب در شماره 15 مجله حاشیه منتشر شده است.
کمتر علاقه ای به گفتن از زندگی خود دارد از این رو هر مقدار هم سوالات ما بسمت زندگی ایشان است جواب های ایشان در راستای رشد و تربیت طلبه ها است، هوا گرم است و آیت الله کهنسال شخصا برایمان شربت خنک می آورد، در خانه قدیمی آیت الله واقع در قم نو، نود و دو دقیقه پای صحبت های استاد می نشینم که نکته های کلیدی برای طلاب را یادآوری می کند.
1- با تقدیر و تشکر از استاد معظم که این فرصت را در اختیار مخاطبین ما قرار دادند در مورد انگیزه طلبه شدنتان بفرمائید؟
من چون فرزند مجتهد بودم در خانواده ما تشویق میشدم به اینکه روحانی باشم منتها در مسئلة گرفتن وجوهات و دادن وجوهات وقتی این دو تا را با هم مقایسه میکردند دادن وجوهات را برای خودم بهتر میدیدم تا گرفتن وجوهات. شغلی داشته باشم درآمدی داشته باشم وجوهات بدهم. گاهی هم میشد که در ضمن مسائل اجتماعی من مثلاً میخواستم پیغامی برای کسی ببرم وقتی احساس میکردم آنگونه که در شأن روحانی بود برخورد نکرد این را هم مزید علت میشد که نگاهم به روحانی شدن تضعیف شود. تا اینکه دیپلم ریاضی گرفتم برای شرکت در کنکور دانشکدة فنی و دانشسرای عالی به تهران آمدم. اما مشکلاتی پیش آمد که به دانشگاه نرفتم و بفکر این بودم که مستقل باشم و حکومت نتواند استقلال مرا بخطر بیندازد، احساس را داشتم که این حکومت با انسانهای مستقل مشکل دارد و من اگر بخواهم کارمند قسمتی باشم هر زمان میتوانند من را منفصل کنند از خدمت باز دارند. دنبال یک کاری میگشتم که آزاد باشد و نتوانند برکنارم کنند هر چه فکر کردم جز روحانیت راه دیگری ندیدم به برادرم گفتم که من میخواهم آخوند بشوم ایشان هم گفت بنویس که کسی محرکت نبوده خودت میخواهی تصمیم بگیری و روحانی شوی، من هم مسئولیت قبول کردم و نوشتم که خود این راه را انتخاب کرده ام و حدود سالهای 35 بود که به حوزه رفتم.
2- همان اول حوزة علمیة قم تشریف آوردید؟
حال یک توضیح بیشتری هم بدهم شاید خوب باشد. علت روحانی شدنم علی الظاهر این بود. اما همیشه هر علت ظاهری، یک ریشة باطنی هم دارد مثلا خیاطی که میکنیم با چرخ خیاطی دو تا نخ را استفاده میکنیم، یک نخ را در ماسوره میکنند و زیر چرخ میگذارند یک نخ را روی قرقره میکنند بالا میگذارند بالایی را روکش، پایینی را زیرکش میگویند. این سوزن که در پارچه فرو میرود یک نخ بیشتر همراهش نیست نخ روکش است اما آن نخ زیرکش در هر رفت و برگشتی که این زیرکش دارد یک تابی به آن نخ روکش میخورد یعنی نخ روکش که رفت پایین وقتی میخواهد برگردد نخ زیرکش در آن حلقه شده است وقتی میخواهد برگردد بیاید دیگه نمیتواند برگردد نخ زیرکش آن را گرفته است مرتب هم این روکش جابجا سوزن سوزن میکند زیرکش رویش قرار میگیرد دو تا یی با هم دوختن را ایجاد میکنند. اگر فقط یکی از آنها باشد مثلاً زیرکش نداشته باشد سوزه میآید نخ هم میآید وقتی نخ را میکشی پارچه از هم باز میشود یا زیرکش تنها فایده ندارد. من آنچه دیدم علی الظاهری بود که حکومت یک کاری کرد که دیدم این شغلها تامینی ندارند هر وقت بخواهند میتوانند برکنارم کنند این ظاهرش بود یک باطنی هم دارد در آن زمان دو اتفاق برای من افتاد یکی اینکه جوانی بود که شنیده بود من فرزند روحانی هستم چون پدرم معروف بود شبههای برای آن جوان پیش آمده بود پیش من آمد و شبهه خود را مطرح کرد این شبهه مانند خوره به جان این جوان افتاده بود و ذهنش را مشغول کرده بود من مطالعات دینی داشتم از این رو به سوال آن جوان پاسخ دادم، او آدم متدینی بود که یک زخم عمیقی در اعتقاداتش وارد شده بود زخم پانسمان شد این خون بند آمد و آن جوان نفس راحتی کشید و گویا روح او التیام یافت و این مساله برایم مهم بود و فکر میکردم توانستم به کسی کمکی کرده باشم. یک اتفاق دیگر وقتی زمانی بود که با اتوبوس به شیراز میآمدم وقت نماز صبح میگذشت و نماز قضا میشد اما اتوبوس توقف نکرد، من همه توانم را در دستم گرفتم به راننده اتوبوس گفتم من را پیاده کن میخواهم نماز بخوانم، نزدیک طلوع آفتاب بود من را پیاده کرد، یک مقدار آب بارانی در چاله ای مانده بود، من با همان وضو گرفتم قبله را هم نفهمیدم کدام طرف است نماز خواندم نمازی که نه وضویش دقیق بود و نه از جهت قبله مطمئن بودم اما خوب انگیزهام درست بود میخواستم مخالفت خدا را نکرده باشم.
اگر آن جریان سیاسی حکومت روکش این تقدیر بود این دو مسئله هم زیرکش آن بود و عموماً زیرکشها زمینهساز روکشها هستند یعنی کسی را گزینش میکنند برای یک راهی و کاری بعد شیاطین شیطنتهایشان را که میکنند زمینة آن راهی که خدا انتخاب کرده فراهم میشود. خدا از کار شیطان بهره میگیرد چون شیطان نمیداند دارد چکار میکند اما خدا میداند دارد چکار میکند شیطان همیشه میخواهد ضربه بزند اما در نهایت به نفع مومن تمام میشود چون شیطان وقتی کیدش را به کار میبرد انسان به مانع برخورد میکند وقتی میخواهد برای رسیدن به خدا در راه خدا وقتی انسان به مانع برخورد کرد مجبور به تلاش میشود تقلا میکند، انرژی متراکمش در راه خدا آزاد میشود اگر که موانع شیاطین نباشد انسان انگیزههای قوی برای عبور پیدا نمیکند در حقیقت شیطان زمینه عبور از موانع را فراهم میکند، خدا در وجود انسان حجت باطنی قرار داده است تا اسان برای رسیدن به خدا استفاده کند اما شیطان مانع ایجاد میکند، اگر انسان استقامت کند عبور از موانع انجام می شود، عبور از موانع با عبور بدون مانع، زمین تا آسمان قیمتش فرق میکند، ندیدید کماندوها را وقتی میخواهند تربیت کنند برنامة عبور از موانع برایشان در نظر می گیرند، اما برای سرباز معمولی روی زمینه اسفالته آموزش می دهند بدون اینکه مانعی در نظر داشته باشند، پس این موانع می تواند زمینه رشد انسان باشد.
3- حضرتعالی به کدام مدرسه علمیه وارد شدید و دوران اوایل طلبگی چگونه بود؟
خوب تا اینجا گفتم که دیگر حوزوی شدم، اولش سرگردان بودم یعنی مدارسی که میرفتم استاد حسابی نبود یا اینکه یک روز استاد بود یک روز نبود خیلی به من سخت میگذشت چند مدرسه عوض کردم، چون هم کلاسیهای من در حوزه علمیه با ششم ابتدایی آمده بودند طلبه شده بودند و من دیپلم ریاضی گرفته بودم سنم از آنها بیشتر بود بالاخره به مدرسه آقابابا خان آمدم. آشیخ محمد علی شخص تعیین کننده آنجا بود، ایشان یک صحبتی با طرف میکرد بعد قبول کرد مدتی بمن درس بدهد این آقا در کار حوزه، یک آدم منقطع الی اللهی بود و این مسئلة کمال انقطاع یک مسئلة مهمی است من کمی از بحثم را اختصاص دهم به این مسئلة کمال انقطاع که از نظر من خیلی مهم است. کمال انقطاع در زیارت مناجات شعبانیه است «الهی حب لی کمال الانقطاع الیک» خدایا من را نسبت به خودت منقطع کامل کن. کاملاً از دیگران بریده باشم و منقطع به سوی تو شده باشم. آدم منقطع همیشه مواحد است پراکندگی دیگر ندارد این کمال الانقطاع هست که خیلی موفقیت ایجاد میکند یک سال درس خواندن با کمال انقطاع به اندازة ده سال درس خواندن معمولی و متعارف جواب میدهد، این آقای شیخ محمدعلی خودش کامل الانقطاع بود، یعنی هم و غمش این بود که طلبه تربیت کند حالا مردم بدانند که ایشان این کار را میکندیا ندانند، اصلاً در عالمش این حرفها نبود فقط هدفش این بود که طلبه تربیت کند و به عرصه برساند، خود ایشان برایم تعریف کرد که به آقای مکارم گفته بود ناصر، من پنج ساله تا آخرسطح را برایت تمام می کنم، الان برای طلبهها تعجب آور است که کسی در پنج سال تا اتمام سطح پیش برود، بعد در عین حال هم مثل طلبههای معمولی تمام نکرد وقتی از ایشان سؤالاتی میکردند بسیار خوب هم جواب میداد. به من هم گفت من سه ساله سطح شما را تمام میکنم این خصوصیتی بود که ایشان داشت نیم ساعت با آدم صحبت میکرد مثلا میگفت: اگر سر آستینت در راه طلبگی پاره شد ناراحت نمیشوی؟ بیایی آخوند بشوی گرسنگی دارد، تشنگی دارد، کمبود دارد، این چیزها دارد خودت را برایش آماده کن، گاهی به آدم خفت میدهند گاهی تحقیر میکنند زحمت میکشی توجه نمیکنند و برای کارت ارزش قائل نیستند، نیم ساعت از این حرفها میزد، چون خودش کامل الانقطاع بود در این نیم ساعت، طلبه خیلی متاثر میشد، بعد از این نیم ساعت صحبت آشیخ محمد علی، طلبهای که با ایشان قرار بسته بود حوصله هیچ چیزی جز درس خواندن نداشت نه حوصله روزنامه، نه حوصله مجله، نه حوصله رادیو، نه حوصله پای منبر کسی رفتن، نه حوصلة کتابهای دیگری غیر از کتاب، حتی حوصله دید و بازدید در حد ضرورت را بزور داشت، یعنی شش دنگ در درسش باشد.
4- چنین انقطاعی کیفیت درس خواندن را بسیار تقویت میکند درست است؟
بله این شدنی است که یک طلبه ای که یک سال بصورت کامل انقطاع درس خوانده و در سال دومش است از کسی که هفده سال معمولی درس خوانده باشد سرتر باشد، خدا رحمت کند آقای ارسنجانی هم برایش همچین مسئلهای اتفاق افتاد او هم تحت تاثیر شیخ محمدعلی روی دور افتاده بود سال دوم طلبگیش از کسانی که هفده سال سابقة طلبگی داشتند بالاتر بود. من خودم پایة یک را چهار ماهه تمام کردم و در آخرش هم همان درس را در پایان سال اول تدریس میکردم این شدنی است. عمده این مسئلة کمال انقطاع است که در تحصیل درس حوزوی تاثیر دارد در تحصیل درس جدید تاثیر دارد در کار تاثیر دارد، در سربازی تاثیر دارد، در پیکار و مبارزه تاثیر دارد ایاک نعبد و ایاک نستعین همان کمال الانقطاع است واقعاً شاگردهای شیخ محمد علی بعد از این نیم ساعت صحبت ایشان، روزی ده ساعت تدریس میکردند روزی هجده ساعت کار میکردند خسته هم نمیشدند ایشان میدوید شاگردان هم میخواستند به پای ایشان برسند خودش هم روزی ده تا تدریس میکرد با آن سن و سال بالایی که داشت. اصلاً احساس خستگی نمیکرد احساس نشاط میکرد، طلبه یعنی همین.
5- بنظر حضرتعالی هدف طلبگی و تحصیل در حوزه چه باید باشد؟
برزویه طبیب حرفی دارد که به عالم طلبگی خیلی خوب میخواند. برزویه طبیب ایرانی است در دوره قبل از اسلام که رفته است هندوستان کتاب کلیله و دمنه را پسندیده، وی به آن زبان آشنا بوده و کلیله و دمنه را به زبان فارسی ترجمه کرده است در خقیقت اولین مترجم کتاب کلیله و دمنه در ایران برزویه طبیب است. ایشان در مقدمه ای که بر این کتاب نوشتهبه نکته ای در باره پزشکان اشاره می کند. حرفش درباره پزشکان است اما به درد طلبگی می خورد،. میگوید که طبیب مثل کشاورز است، کشاورز گندم میکارد جو میکارد برای غذا و قوت خودش و خانوادهاش، هدفی که از کاشتن گندم و جو دارد خود مغز گندم و جو است اما بدون اینکه خودش بخواهد کاهی هم به دست میآید که آن قوت گوسفندش است گاوش هست شترش هست آن کشاورز اینطور است میگوید طبیب هم درس میخواند همینطور است طبیب طبابت میکند برای معرفت است گندمش معرفت است، پولی که مردم به او میدهند و امورش را که میگذرانند هدیه به او میدهند، زندگیاش اداره میشود این کاه و جو است خوب یک انسان در قبل از اسلام بدن انسان را و نیازهایش را به الاغ و اسب و گاو و اینها تشبیه کند خودش را بزند بالاتر، انسانیت را یک چیز دیگر بداند، میگوید طبیب درس میخواند برای انسانیتش اما برای جانورش که همان بدن باشد قوتی بدست می آید یعنی پزشکی خوراک انسانیت من است پولی که مردم به من میدهند خوراک الاغم است منظورش از الاغم یعنی همینکه توی آینه میبیند که در عصر ما وقتی میگوییم آقا این که در آینه میبینی این انسان نیست این الاغ انسان است این مرکب انسان است خدا تو را سوار این مرکب کرده است برزویه این را میفهمد میگوید این کاه و جو میخواهد پولی که مردم به او میدهند به آن میگوید این مزد کاهی من است معرفتی که پیدا میکند میگوید این مزد گندمی من است خوب حالا این کسانی که میروند جامعه پزشکی مسلمان هم هستند چندتا از آنها مثل برزوی طبیب فکر میکنند که اصل طبابت را برای معرفت بخوانند درآمدش را حاشیهشان باشد. طلبگی این است که طلبه طلبه بشود برای امرار معاش نه، این طلبه نمیشود، امرار معاش را کاه طفیلی بداند، خدمت به خلق را گندم بداند. خدا رحمتش کند آشیخ محمدعلی واقعاً می گفت اینکه مردم بدانند من باسوادم این کاه است اینکه رئیس بشوی این کاهت باشد نه گندمت. اینکه خدا ازت راضی باشد این گندم تو باشد، اگر مرجع تقلید شدی این کاهت باشد اما گندمت نیت خالص رضایت خداوند و خدمت به خلق باشد.
قرآن میگوید تلک الدار الآخره نجعلها للذین لا یریدون علواً فی الارض و لافساداً. یعنی فساداً ریشهاش در علو است لذا روی منیتاش است میگوید آخرت میخواهی باید ارادهات خدا باشد اگر هم ریاست به تو رسید مثل کاهی باشد که ضمناً از کاشتن گندم به دست میآید گندم کار تو خدمت به مردم باشد حالا اگر کاه آن هم مرجعیت شد خب بشود. امام راحل در نامهای به خبرگان مینویسد رهبری در ادیان الهی ارزش ندارد آنچه ارزش دارد خدمت به مردم است یعنی رهبری کاه است خدمت به مردم گندم است، ریشهاش برمیگردد به همان رب انی نظرت لک ما فی بطنی محرراً یعنی همان کامل الانقطاع، در دورة کمال انقطاع انسان یک نوع ترقی میکند که در حالت عادی نمی تواند آن رشد را داشته باشد. زمانی خدا این توفیق را داده بود همکلاسیهایمان زبان انگلیسی میخواندند من هم میخواندم بعد آنها صحبت نمیتوانستند بکنند چرا اینجوری شد؟ من یک وقت به ذهنم آمد تمام فکر و ذکرم را بگذارم روی کار انگلیسی، همین کار را کردم و در یک دورة چند ماهه به زبان انگلیسی مسلط شدم، تیراندازی هم همینطور بود رفقای ما گاهی تیر میانداختند من یک وقت تمام وقتم راف فکرم و ذکرم را گذاشتم روی تیراندازی، الان در مسابقات شرکت میکنم بسیاری از اوقات برنده میشوم، در هر قسمتی انسان به دورهای در آن دوره به کمال انقطاع برسد یک کمال انقطاع یک هفتهای ده روزی بار را میبندد، من زبان ترکی را در زندان 40 روزه به طوری یاد گرفتم که خوابها را برایم به انگلیسی میگفتند جواب تعبیرش را به ذهنم میآمد میگفتم، مسائل شرعیه را آنها به ترکی میگفتند من هم به ترکی جواب میدادم، چرا؟ چون هیچ چیزی دیگر در زندان نبود، کتاب و اینها در اختیار من نبود، به صورت کمال الانقطاعی ترکی یاد گرفتم، من توصیه هم میکنم به طلبهها، ادبیاتتان را به صورت کامل الانقطاعی بخوانید، یعنی فکر و ذکرتان ادبیات باشد، یک سال دو سال این کار را بکنید که درسها را خوب فهمیده باشید، پاکیزه کار کرده باشید، همان سرعتی که ترقی میکنید داغ داغ اثر دارد اگر این تنور یخ کرد نانش خوب نمیشود تا تنور داغ است بزنید قد تنور، تا کامل الانقطاع هستید بارتان را ببندید مخصوصاً توصیه میکنم به ادبیات، خدا به من الهام کرده که وقتی شعرهای شواهد و اینها را میبینم آن شعرها را حفظ میکنم خود این که انسان اشعار ادبی شواهد را الهام به دلش بشود که اینها را حفظ کند اینها آثار ماندگاری در انسان می گذارد.
6- بنظر حضرتعالی طلبه های امروزی با چه آسیب هایی مواجه هستند؟
یکی از آفتهای طلبگی نظامات جدیدی است که در حوزه تبدیل به روال شده است، حوزه وقتی که خواست توسعه پیدا کند خودش را با دانشگاه مقایسه کرد و یک مقدار از کمالات دانشگاه را به خودش اضافه کند، در مدارس حضور و غیاب میکردند امتحان میکردند، نمره میدادند، بعدش سال به سال کارنامه هر سال میدادند حوزه این حرفها را نداشت، حوزه هم وارد اینها شد، استاد حوزه باید مثل آقای آقاشیخ محمدعلی میگفت آقاجان ما حاضر و غایب میکنیم این حاضر و غایت ما کاه است تو خودت خودت را حاضر و غایب بکن، حاضر و غایبی خودت گندمی است. حضور و غیاب گندمی و کاهی چیست؟ چون من که نمیدانم دلت حاضر بود در جلسه یا نه، من وقتی به دفتر مینویسم اینها غایب هستند یعنی بقیه حاضر بودند، بقیه حاضر بودند بدنشان حاضر بود جسمشان حاضر باشد اشباحشان حاضر بود، من که نمیدانم تو حواست یک جای دیگر رفته است یا نه؟ پس این دفتر حضور و غیابی که ما اعلام میکنیم حاضری میدهیم حاضری که با حاضر و غایبی حقیقی نسبت عموم و خصوص من وجه دارد این جور نیست که هر کسی غایب از جلسه باشد غایب باشد. امروزه با ویدئو کنفرانسی بدون اینکه در جلسه حاضر باشند از یک کشور دیگر حضور دارند، یعنی در یک قارهای یک جلسهای تشکیل میشود عدهای در یک قاره دیگر هستند اما از طریق ویدئو کنفرانس در این جلسه حضور دارند امروزه اینجوری شده است میشود در جلسه جسماً نبود اما روحاً، فکراً، عقلاً در جلسه بود. این نعمتها الان وجو دارد که آدم در یک شهری هست با شهر دیگری چت میکند گفتگو میکند حضور دارد حضور مجازی یعنی حضور قلب این خیلی بالاتر از حضور فیزیکی است. پس این حاضر و غایبی که میکنند حضور فیزیکی است وای به حال طلبهای که برای حضور فیزیکی و برای اینکه غیبتش نزنند سر کلاس برود، همین نیت که میشود میخواهد برود تا غبیتش نزنند موجب میشود غایت معنوی درس خواندن از بین برود چون آمده است حضورش را بزند، مثل معلمی که کارتش را میزند بعد می نشیند پای موبایلش، کارمندی که میرود کارتش را میزنند بعد مینشینند با همکارش حرف میزند، اینها حضور فیزیکی است اما غیبت معنوی است. وای به حال طلبه اگر برای حضور و غیاب سر کلاس برود، یا برای امتحان درس بخواند، برای نمره درس بخواند، یکی از آفات این کار این است: بعد از اینکه انسان نمره را به دست آورد مطلب یادش میرود، علتش این است که حافظه ما هوشمند است طبیعتاً متناسب با فرمانی که میدهیم عمل میکند و فرمان ما برای حافظه ما در نیت ماست. وقتی نیت من این است که با این نمره بگیرم وقتی نمره را گرفتن حافظه پاکش میکند، اگر برای مدرک خواندم بعد از اینکه مدرک به دست آمد یادم میرود، مشکل بی حافظگی نیست بسیار به من گله میکنند که ما مطالب از یادمان میرود، میگویم شما برای نمره درس خواندید و نمرهتان را هم گرفتید، اگر طلبهای یا دانشجویی در امتحانی نمره 20 گرفته باشد و فی المجلس بگویند یک اتفاقاتی افتاده سوالات جدید آمده میخواهیم دوباره امتحان بگیریم، اینها میگویند ما آمادگی نداریم، لااقل یک شب به ما مهلت بدهید، میخواهد این سبکی کار کند: به حافظه بگوید یک بار دیگر میخواهم نمره بگیرم اینها را یک دور مرور کنم دوباره یادش بیاید اما اگر این فرصت را به او ندهند نمره نمیآورد چرا؟ چون پاک شد. این بیحافظگی نیست اشکال در نیت و نوع درس خواندن است، حضور و غیاب کاهی خوب است اما حضور و غیاب گندمی خوب نیست یعنی شما آنچه معلم مینویسد حاضر غایب این را کاهی بدان، خودت یک حضور و غیاب گندمی درست کن، آن کاهی را گندمی تلقی نکن، گندمی را خودت تلقی کن، چرا؟ چون طلبه میداند من در این کلاس که بودم 20 دقیقه حواسم در این، شما در این دفتر حضور و غیابت این 20 دقیقه را غیبت بزن، و به خودت جریمه کن خودت را ولو اینکه صد تا صلوات بفرستی پنجاه تا صلوات بفرستی، عمده جریمه کردن است چقدر باشد مهم نیست، جریمه سنگینی که نتوانی بپردازی نکن، جریمه سبک بکن، نمره هم کاهی داریم گندمی داریم، کسی مطلب را طوطیواری و بدون اینکه اصلش را بفهمد اما حفظ کرده است نمره 20 میگیرد اما نمره برای فهم است نه برای حفظ است از این جهت آن نمرهای که آنها میدهند نمره کاهی است نمرة گندمی خودت به خودت بده، تو میگویی من این درس برایم صاف نشد به خودت نمره ضعیف بده، بعد بگو من این را باید تکمیل کنم، بفهمم تا به خودم نمره 20 بدهم، مدرک هم همینطور. اینجوری نیست هر کسی مدرک کارشناسی داشته باشد این کارشناس است، و اینجور نیست که هر کسی مدرک کارشناسی نداشته باشد کارشناس نیست، نه بین مدرک و کارشناسی عموم و خصوص من وجه است. امام کارشناس بود مدرک نداشت، بسیاری مدرک دارند کارشناس نیستند.
به طلبهها توصیه میکنم مدارکی راکه به شما میدهند مدرک کاهی بدان، مدرک گندمی آن است که خودت ادراک کنی، علامت کارشناس بودن این است که وقتی شخصی به یک نظریهای رسید این جور نیست که با یک نظریة دیگر که کله پا بشود. آدم که در یک مسئلهای نظری پیدا میکند دیر به نظریه میرسد و بعد هم این نظریه مدتها میتواند برایش ثبات داشته باشد. چون با پایه این نظریه را فهمیده، من یک مثالی میزنم بسیاری برایشان تعجب آور است گاهی من از شطرنج مثال میزنم، گاهی از دوزبازی مثال میزنم، علت این نیست که من دوست دارم اینجوری مثال بزنم، من میبینم با چیزی دیگر مطلب من ادا نمیشود. یک وقتی یک کنفرانس گذاشته بودند برای ائمه جمعه و سوال این بود که بزرگترین مسئله ما چیست؟ و چگونه می توانیم به رهبری کمک کنیم؟ من هم جزو سخنرانان بودم، من گفتم که در شطرنج شاه شطرنج را نمیکشند کیش میکنند بعد ماتش میکنند دشمن نمیخواهد رهبر ما را ترور کند این کار را نمیکند دشمن میخواهد کیش کند بعد مات کند، کیش کند یعنی چی؟ حرف بزند نشود، بگوید امسال سال این است و بعد بگوید نشد. این معنایش این است که نتوانست حرکت کند کیش شدن یعنی از این راه میرود به مانع برمیخورد از این راه میرود به مانع برمیخورد اگر از هر راهی خواست برود دید سر راهش مانع است میگویند این شاه مات شد. میگوید امسال این سال است مثلاً گفت سال حماسة اقتصادی و حماسة سیاسی، خوب انتخابات حماسة سیاسی را انجام داد چرا؟ چون تبدیل قدرت شد بدون سر و صدا، از این قدرت گرفته شد داد به شخصی دیگر، دماغی هم خون نیامد، این واقعاً حماسه است. اما حماسة اقتصادی را ایشان گفت که محقق نشد، محقق نشد خطر است چرا؟ چون اینکه میخواست در اقتصاد نتوانست برود این کیش است کیش یک قدم دارد برای مات شدن. و در تمام شطرنج بازها مهرههای دیگر هیچ مهم نیستند همه سرنوشت به این شاه است این شاه نباید مات شود.
7- چه توصیه ای به طلبه ها دارید؟
من به طلبهها می گویم روی این مسئله دقت کنید عالم عالم دوز است بخواهی نخواهی دشمنتان دارد با شما دوز بازی میکند اگر چهار طرف اصلی شما را گرفت دیگر دور شما را گرفته است و کارتان سخت خواهد شد امام راحل میگوید اینها مراکز کلیدی هستند من با اطمینان میگویم اسلام سنگرهای کلیدی را فتح خواهد کرد اما الان سنگرهای کلیدی در عالم فتح شده دست یهود است. چهار سنگرکلیدی فرهنگ، ثروت، قدرت و دانش. این چهار سنگر الان دست یهود است. چگونه؟ سنگر دانش علوم انسانی است در تمام دانشگاهها، علوم انسانی تکلیف برای علوم تجربی معین میکنند علوم تجربی کارگزاران علوم انسانی هستند، علوم تجربی مثل موم در دست علوم انسانی است علوم تجربی با تمام ابهتش در دست علوم انسانی موم است علوم انسانی تکلیفش را معین میکند. یهود علوم انسانی را در دانشگاههای عالم تسخیر کرده است یعنی نویسندگان و تئوریسینهای علوم انسانی عموماً یهودی هستند. در گوشة ثروت بانکها هستند که ابتتکار عمل را در دست دارند پولی اختراع کردند که اسم پول در دست مردم است رسم پول در دست بانکها است، میدانی که یعنی چه؟ پولی که در دست شماست اسمی است، رسمیت آن دست بانک است. این کاغذی که دست شماست بانک معین میکند که این چه ارزشی دارد اگر بانک اسکناس زیاد چاپ کرد اسکناسهایش که دوبرابر شد قیمت پولی که در جیب شما است میشود نصف. پنجاه هزار تومان شما کار بیست و پنج هزار تومان را میکند. بر اساس آنکه او چقدر اسکناس چاپ کند. در حقیقت بانکهای مرکزی هستند که خلق پول میکنند یهود بانک مرکزی بزرگ است که پول بین الملل عالم در مشت او قرار دارد دلار پول اوست آمریکا ابزار اوست اگر پول ملی شما بخواهد کار بکند در داخل کشورتان با آن میتوانید معامله کنید وقتی میخواهید بروید عربستان صعودی باید این پول خودتان را تبدیل کنید به پول عربستان بعد بتوانید کار کنید اگر میخواهید در هر کشوری کار کنید اگر این پول را تبدیل کنید به دلار در تمام دنیا میتوانید کار کنید. یعنی این پول تا به دلار تبدیل نشود در بازار بین المللی ارزش ندارد معنایش این است که پول شما از دلار باید کسب ارزش کند. این هم که لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلاً، این سبیل است میگویند این را که گرفت بعد کار مهمی که اینها کردند با این پول اعتباری، غیر از اینکه رسمیت پول در دستشان است این است که این پول نه که متغیر است قرض را غیرممکن میکند یعنی شما نمیتوانید قرض لا تظلمون و تظلمون به کسی بدهید درست است از او بهره نمیگیرید اما اینکه از پولتان کاسته میشود ظلم به شما است هم آن حرام است هم این حرام است. چطور است لا تظلمون ازش حرمت میفهمیم لاتظلمون عین عبارت لاتظلمون است چطور میتواند این دلالت بر حرمت نکند، یعنی چی؟ شما دوران امر بین محذورین هستید نمیتوانید. وقتی که شما نتوانستید که بهره نگیری چون به شما ظلم میشد فرق بین بهره و ربا برانداخته میشود از این جهت شما الان در جامعهتان قوه قضائیه هیچ امکانی ندارد که بتواند یک رباخواری را محاکمه کند چون اینها میگویند همان شرایطی که برای بانکها دادید به ما هم بگویید ما طبق همان شرایط عمل میکنیم. یهود این را گرفت.
میماند قدرت سیاسی در عالم، سازمان ملل قاضی بزرگ بین المللی است هر دو کشوری دعوا کنند باید بروند بر سر، جنگ ایران و عراق هم بود به قبول قطعنامه سازمان ملل منتهی شد یعنی حاکمیت کسی سازمان ملل را داشته باشد همه جا را دارد، میماند فرهنگ. از این چهار رکن گوشة چهارم، هالیوود را دارد مطالب را از راه هنر و سینما در اخلاق و روحیات و افکار جوانهای شما به کار میبرند و راه رسوندن اینها را به بچهها جوری درست شده که تا پستوی خانة شما میتواند این رسانه برساند و از تمام فیلترها عبور کند که الان امروز فیلترشکن دارند هیچ کدامش نمیتواند کارایی داشته باشد شما ماهوارهها را هم جمع بکنی نمیتوانی مسئله را حل بکنی، خوب امام که میگوید من با اطمینان میگویم اسلام سنگرهای کلیدی را یکی پس از دیگری تسخیر میکند یعنی یک روزی میآید ما این حق وتو را از اینها بگیریم و بتوانیم آنجا یک سازمان جدیدی با قوانینش را عوض کنیم. یک روز ما پول اعتباری را تبدیل میکنیم به پول کالایی، این قدرت را از او میگیریم، یک روز هم اسلام علمی، علم اسلامی را کشف میکنیم به جای علوم انسانی غرب به کار میبریم، یک روز هم ما از همین هنر، شعر، سینما، استفاده میکنیم و از اینها فیلمهای خوب خودمان را به عالم صادر میکنیم. اینها سنگرهای کلیدی است.
و به طلاب عزیز هم عرض میکنم به صورت کامل الانقطاع کار کنید که بتواند پشت سر دشمن بروید و این چهار گوشه را بگیرید. همتان غمتان این باشد. میگویید چطوری میشود؟ حالا که این چهار تا را گرفته است، آنها از غفلت ما استفاده کردند ما اگر که غافل نبودیم پیروان کتاب تحریف شده نباید پیروان کتاب تحریف نشده را شکست بدهند، مؤمن نبودیم که اینطور شد. اگر مؤمن بودیم اینطور سرمان نمیآمد، وانتم الاعلون ان کنتم مؤمنین، چون شما مطلب حق دارید کتابتان یک مطلب خرافی ندارد اما در کتاب تورات تا بخواهی مطالب خرافی است. در انجیل مطالب خرافی است. اگر مطلب دارد حالت ضعف هم دارد. شما با این کتاب خوبی که در دست دارید با این حجت باطنی خوبی که در وجودتان است با این زمینة انتظاری که شما دارید روی این مسئله که ما در این چهار تا نقطه را برویم بگیریم ما الان وسط دوزبازی هستیم این کارهای پراکنده و اینها نکنید کارهای پرحجم دردی برای شما درمان نمیکند، این در دوز وقتی با کامپیوتر یا تبلت یا لپ تاپ دارید مسابقه میدهید او دارد با شما دوزبازی میکند شما مرتب میخواهید مهرههای او را بزنید گاهی میشود چهل تا مهره سیاه شما دارید او سه تا مهره سفید دارد پنج دقیقه دیگه او 64 تا مهره سفید دارد شما یک مهره سیاه ندارید چطور سه تای او چهل تا را جواب میدهد؟ به خاطر اینکه او با برنامه است شما بی برنامه هستید. او هیچ وقت به دنبال این را بزنیم، میتواند بزند نمیزند اما همهاش حمله میکند برود سریع این سوکها را بگیرد. یا برود این سوک یا اگر نشد بیاید در این ردیفها یک جایی بایستد چند تا بلدند همدیگر را نگه دارند بعد وقتی اینها همدیگر را نگه داشتند یواش یواش یک تشکیلاتی اینجوری تولید میکند مرتب مهرههای تو را میزند تو بعد سفید سفید میشوی. من توصیه میکنم به عزیزان عالم عالم دوز است و دشمن دارد با شما دوز بازی میکند کارهای پر حجم کم وزن کارهایی که لون انسان را برمیگرداند فایده ندارد انسانی که تربیت میکنید انسان متلون تربیت نکنید.